امپرياليسم داخلي در آمريکا: ترس و مقاومت
مترجم: احسان شاقاسمي
ايجاد و گسترش ترس يکي از ستون هاي امپراتوري در بقيه ي کشورها و همين طور در « ميهن » امپرياليستي ماست و ترس هميشه با تهديد به تنبيه، مراقبت و خشونت همراه است. هر دولتي از خشونت براي اعمال قدرت خود عليه دشمنانش بهره مي برد اما بايد بدانيم که تغيير بزرگ رخ داده است. 11 سپتامبر 2001 چراغ سبزي به اجراي انفجاري اولويت هر دو حزب براي سرکوب داخلي و همين طور گسترش پروژه ي امپرياليستي آن ها در بقيه ي نقاط جهان بود.
با وجود اين، زماني که از سرکوب مي گوييم هميشه بايد آن را در کنار مقاومت قرار دهيم. همزمان با گردآوري شواهدي مبني بر وجود يک قدرت دولتي سخت، بايد به ياد داشته باشيم که بخشي از آنچه از 11 سپتامبر تاکنون رخ داده شامل 15 فوريه امسال هم مي شود. در اين روز 10 ميليون نفر به صورت همزمان در همه ي جهان براي اعتراض به امپرياليسم آمريکا به هم پيوستند.
اکنون به اين مقاومت سخت و متحد در برابر امپرياليسم نياز داريم اما چنين مقاومتي در آمريکا يا هر جاي ديگر، از آسمان فرود نمي آيد. در سطح محلي و در سطح شخص- به - شخص کار سازماني شگفت انگيزي انجام شد که بر زندان ها، بهداشت و سلام زنان، کارگران، محيط زيست، جبران خسارت، ضديت با جهاني سازي، اتحاد با کشورهاي آمريکاي لاتين و افريقا، و جنبش هاي حقوق بشر تمرکز يافته بود. مبارزات عليه مجازات اعدام در ايالت خود من در ايلينوي دستاوردهاي بزرگي داشته است.
اين جنبش هاي اجتماعي و سازمان دهي از پايين از چشم روزنامه هاي آمريکايي و سي ان ان پنهانند اما شور و نشاطي بر مي انگيزند که مردم از طريق آنها روابط بين مسائل را مي فهمند و درکي از واقعيت پيدا مي کنند. بنابراين همان طور که در مورد گسترش ترس و سرکوب صحبت مي کنيم، بايد به ياد داشته باشيم که آنچه به نظر نيرومند مي رسد ضعيف هم هست. پيامي که به وسيله ي رسانه هاي جمعي آمريکا فرستاده مي شود همان پيامي نيست که دريافت مي شود.
مايلزهورتون (2) در سال 1938 مرکز هايلندر (3) را بنيان نهاد که در آن زمان وظيفه ي سازماندهي و آموزش بزرگسالان در جنوب و البته تمام کشور را به عهده گرفته بود. او اغلب يک داستان کوتاه و ساده مي گفت. در اواسط دهه ي 1960 کوکلکس کلان ها تعدادي بيلبورد را در جنوب پخش کردند که بر روي آنها تصوير مارتين لوتر کينگ در هايلندر نقش بسته بود. اين تصوير چند عضو حزب کمونيست و همين طور مارتين لوتر کينگ و روزا پارکس (4)را نشان مي داد که در صف اول سخنراني نشسته بودند. در اين تصوير دايره اي دور سر دکتر کينگ کشيده بودند و نوشته بودند « مارتين لوتر کينگ در مدرسه ي آموزش کمونيستي ».
مايلز تعريف مي کند که داشت با اتوبوسي پر از عده اي از نوجوانان به يک تظاهرات حقوق مدني مي رفت و از کنار اين بيلبوردها رد شد. هيچ کس چيزي نگفت. هنگامي که از کنار بيلبورد دومي رد مي شدند، يک از بچه ها که در عقب اتوبوس نشسته بود گفت « هم م م م م م » و زماني که آن ها از کنار سومين بيلبورد گذشتند، بچه ديگري در صندلي عقبي به صدا در آمد « مي دوني چيه ؟ اين احمقانه ترين پوستريه که من تا حالا ديدم چون به شما نمي گن به کي رنگ بزنين » قدرت فکر مي کند که دارد به آن ها پيامي مي دهد در حالي که در واقع پيام به صورت ديگري دريافت مي شود.
گسترده ي سرکوب کنوني گسترده است و همان طور که مقاومت هاي پراکنده اي خلق مي شوند وظيفه ي ماست که آن ها را با هم متحد کنيم. در حال حاضر پيکان حمله به سمت قوانين استفاده ي دارويي از ماريجوانا ( حمله که با دولت کلينتون شروع شد )، قوانين مرگ خود خواسته در اورگون، سقط جنين، نظام قضايي، حفاظت هاي زيست محيطي، امنيت اجتماعي، آموزش همگاني، حقوق زنان، و مجموعه اي از قوانين پيشرفته تنظيم خانواده و قوانين حمايت از سلامت جسمي کارگران است. راست افراطي و فعالان فرهنگي نو محافظه کار هر يک بر يکي از اين حوزه ها گمارده شده اند تا يک نقشه ي واکنشي را که از 1964 تاکنون در حال تکوين است اجرا کنند. بخشي از راهبرد آن ها شامل جنگ هاي فرهنگي و جنايي سازي فعالان دهه ي شصت است.بنيان سرکوب کنوني، اعتياد آمريکا در به زندان کشيدن آفريقايي آمريکايي ها و مخصوصاً مردان جوان آنهاست. اکنون آنها از همين مدل قفس براي به بند کشيدن همه ي جهان استفاده مي کنند. در دهه اي که جرم و جنايت فروکش کرده بود، زنداني کردن فله اي رنگين پوستان از طريق گسترش هنرمندانه ي ترس در جامعه، افسانه ي موج جنايت، و ابداع اسطوره ي جنايتکار وحشي انجام شد. واقعيت مهم در مورد آمريکا اين است که زندان سازي و استخدام نيروي جديد تبديل به مهم ترين بخش مصرف کننده ي بودجه ي دولت شده است. بيشترين سرعت رشد رشته هاي دانشگاهي متعلق به رشته ي عدالت جنايي و سريع ترين رشد رشته هاي دانشگاهي متعلق به رشته ي عدالت جنايي و سريع ترين رشد اتحاديه ها متعلق به اتحاديه نگهبانان زندان ها بوده است. زماني که آنجلا ديويس (5) از « مجموعه ي صنعتي زندان » سخن مي گفت شوخي نمي کرد. اين مجموعه اکنون به بخشي از زندگي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي تبديل شده و بنيان آن بر زنداني کردن مردان جوان افريقايي آمريکايي اي گذاشته شده است که بدون انجام يک جرم خشونت آميز زنداني شده اند.
چگونه اين اتفاق رخ داد؟ زمينه به خوبي در تاريخ آمريکا آماده شده بود اما تخم ترس به وسيله ي اخبار شب، اضطراب از اينکه غريبه اي از پنجره به داخل خانه مي خزد، تصور کودکاني که به هم شليک مي کنند يا تصور تيراندازي در دبيرستان ، و - وجود اينکه واقعيت چيز ديگري نشان مي دهد - اعتقاد به اينکه چنين چيزهايي ممکن است در محله ي شما هم اتفاق بيفتد، کاشته شده است بود.
و به همين ترتيب ميراث برده داري و نسخه ي امروزين آن از يک منظر در زندان ها بازتاب مي يابد اما چنين ميراثي را مي توان در تغيير شکل مدارس هم ديد. مدارس آمريکا تبديل به مکان هاي سنگربندي شده اي از ترس شده اند. کساني که امروز بچه اي در مدرسه ندارند ممکن است متوجه نشوند که در محيطي که بچه هاي ما هفت ساعت از روز را در آن سپري مي کنند چه اتفاقي مي افتد. شما نمي توانيد به مدرسه برويد و نمي توانيد از آن بيرون بياييد. نظارت فراگير است. از مقررات امد و شد، بازرسي بدني، و سگ استفاده مي شود. نگهبانان مسلح هم هستند. همه ي اين ها در مدارسي اتفاق مي افتد که هرگز در آن ها حادثه ي خشونت آميزي اتفاق نيفتاده است. ترس از خشونت و باور اينکه از هر طرف، از جمله از سوي جوانان خودمان ممکن است سر برسد، بنيان چيزي بوده اکنون در همه ي فضاهاي همگاني و فرودگاه ها مي بينيم.
اکنون ما جنگي در خارج و جنگي در داخل داريم. مرحله دوم اين فرايند ساکت کردن است. آري فليشر (6) يک روز پس از 11 سپتامبر گفت « مراقب باشيد چه مي گوييد » و اعلام کرد شما يا با ماييد يا عليه ما. جهاد اينجاست، در خانه، و اين جهاد به وسيله ي نومحافظه کاران اجرا مي شود؛ به آگهي هاي تمام صفحه اي که نيويورک تايمز ماهي يک بار از کساني مثل ويليام بنت (7) چاپ مي کند، نگاه کنيد. يکي از آگهي ها به نام « آمريکا بايد بر تروريسم پيروز شود » هدف خود را چنين تعريف مي کند: « ما اول خدمت آنهايي مي رسيم که آمريکا را مقصر اصلي مي دانند » هدف اين جهاد « عليه تروريسم » مردم کشور خودمان هستند؛ و بنابراين انگاشت « خدمتشان مي رسيم » به معناي ارعاب و تنبيه و تهديد و ساکت کردن کساني مثل سوزان زونتاگ (8)، بيل ماهر(9)، دني گلوور (10) و استادان دانشگاه در کل کشور است. نتيجه، يک اثر منجمد کننده خواهد بود يعني، اي کساني که اطراف هدف ايستاده ايد، دور شويد، ساکت باشيد و زماني که مي بينيد کساني که نظر شما را بيان مي کنند يا حتي لطيفه تعريف مي کنند چه هزينه اي مي پردازند، اقدامي نکنيد، بگذاريد معترضان عمومي هر بلايي مي خواهد سرشان بيايد.
قانون ميهن پرستي آمريکا که ابزار واقعي سرکوب است و اکنون قانوني که وزارت امنيت داخلي را ايجاد مي کند، چنان به سرعت تصويب شدند که حتي وکلا و قانون گذاراني که آنها را از تصويب گذراندند ماه ها وقت لازم دارند تا بفهمند چه کرده اند. قانون ميهن پرستي 348 صفحه دارد و دو هفته پس از 11 سپتامبر به تصويب رسيد. هيچ کس تا لحظه آخر حتي نمي دانست که اين سند از داخل قانون امنيت داخلي بيرون آمده است و هنوز هم دفتر خدمات مهاجرت و تابعيت تلاش مي کند تا بفهمد کدام کارکرد اين قانون بايد به کدام آژانس محول شود.
قانون ميهن پرستي يک جرم فدرال جديد به نام تروريسم داخلي را خلق کرد. مهم است که بدانيم جاروي پهني که اکنون براي « تروريسم » به کار مي رود، چيست. من عضوي از مرکز قوانين کودکان در شيکاگو هستم. ما نماينده ي کودکان در دادگاه هستيم. ما شاهد اين رشد قارچ گونه و وحشتناک اخراج دانش آموزان جوان و مخصوصاً آفريقايي آمريکايي ها و آمريکاي لاتيني ها با انگ تهديد « تروريستي » هستيم. خود اين واژه به تنهايي ترس ايجاد مي کند و اکنون همه چيز دست به دست هم داده اند تا آمريکايي ها را بترسانند.
در قانون امنيت داخلي صريحاً بيان شده که « اقدامات خطرناک براي زندگي انسان که تخطي از قوانين جنايي محسوب مي شوند و به نظر بيايد که با زور و تهديد، سياست حکومت را تحت تأثير قرار دهد. » بازرسان و قضاوت بد طينت ( که اصلاً هم تعدادشان کم نيست ) مي توانند هر چيزي را مصداق اين قانون تلقي کنند. « اقدامات خطرناک براي زندگي انسان » ممکن است تلاش براي بستن خياباني باشد که ماشين ها از آن عبور مي کنند. يک لحظه، به عبارت « به نظر بيايد که با زور و تهديد سياست حکومت را تحت تأثير قرار دهد » دقت کنيد. ابزارها به کار افتاده اند تا تظاهرات هاي مهم و نا فرماني هاي مدني را نوعي تروريسم داخلي معرفي کنند. آيا شکي داريد که منظور آن ها سياتل در سال 1999 است؟بازجويي هايي انجام مي شود که يادآور اتهام پراکني هاي اوائل دهه ي 1950 در دوره ي مک کارتي و متهم سازي هاي اوائل دهه ي 1970 و پيش از واترگيت وزارت دادگستري ميچل (11) يعني دو دوره سرکوب آشکار سياسي است که در همين سال هاي اخير اتفاق افتاده اند. براي مثال جان اشکرافت مجموعه اي از اتهامات مهم عليه مؤسسات خيريه ي اسلامي از جمله بنياد سرزمين مقدس (12) در تگزاس و انجمن خيرخواهي (13) در شيکاگو را تدراک ديده است. عجيب نيست که پوشش تلويزيوني از اين اتهامات با اشتياق ديوانه واري همراه بود اما مدافعات کاملاً محدود شدند. هدف اين بود که مردم آمريکا را قانع کنند که به دستگاه قضايي فشار بياورند تات در سرکوب اصل آزادي انجمن ها دخالت نکند و البته نسبت به نتيجه هم خشنود بودند.
اکنون بايد به آن سوي مرزها يا حداقل به گونتانامو نگاه کرد تا به کنه امور پي برد. تمام محدوديت ها عليه قدرت آمريکا اکنون در هم شکسته است. ما از شکنجه و اعدام ها و قتل هاي خارج از دادرسي قانوني سخن مي گوييم. ما اکنون مثال آمريکا را داريم که بر روي خاک کشوري که با آمريکا در صلح است مردم را بدون مدرک، بدون اتهام و بدون هيچ دادرسي قضايي اعدام مي کند. شکنجه هم مثل برده داري عملاً تنها چيزي است که در قوانين بين المللي و حقوق بشر يک مسئله ي اساسي تلقي مي شود. هيچ استثنايي براي آن وجود ندارد. شکنجه ممنوع است؛ تمام کشورهاي جهان اين قانون را امضا کرده اند. ولي ما گوانتانامو را داريم. نيروهاي آمريکا و افراد سيا به گفته ي خودشان از « روش هاي زور و فشار » استفاده مي کنند و آمريکا واقعاً زندانيان را به ساير دولت هاي همکار خود تحويل مي دهد تا آن ها را شکنجه کنند. اين هم از آسمان فرود نيامده است؛ روش هاي ايجاد شده در بيست سال گذشته در « واحدهاي کنترل » زندان هاي بزرگ آمريکا تنها کمي با آنچه در گوانتانامو مي گذرد، تفاوت دارند.
بنابراين وظيفه ي بلند مدت و کوتاه مدت ما ادامه ي سازمان دهي سياسي است. ساختارهاي مخالفت وجود دارند. ما بايد پيوند ميان اين مسائل را طوري توضيح دهيم که مردم بهتر قدرت دولتي را بشناسند و امپرياليسم را تنها يک سياست خارجي قابل انتخاب ندانند. مهم است که همه ي ما با هم متحد باشيم. من فکر نمي کنم بدانيد زماني که يک نفر زير حمله است چقدر نوشتن يک يادداشت براي او، صدا کردن نامش، اعتراض، برخاستن و مخالفت کردن که من فکر مي کنم عمل او شجاعانه است مي تواند براي او مهم باشد. اين کارِ ظاهراً کم ارزش، بسيار مهم است. قصور در انجام اين کار از يادها نخواهد رفت اما هر زمان که حمايتي انجام شود، اثر قدرتمندي خواهد داشت.
دوست و همکاري در دانشگاه يک پوستر را که با دستگاه زيراکس چاپ شده بود در دانشگاه پخش مي کرد. پوستر تصوير تاريک چهار سرخ پوست پير را در ابتداي قرن بيستم در لباس محلي شان نشان مي داد. همه ي آن ها تفنگ داشتند اما جلو دوربين ژست نگرفته بودند. آن ها فقط با تفنگ هايشان ايستاده بودند و به دوربين زل زده بودند. در بالاي صفحه شعاري نوشته شده بود « امنيت ملي، جنگ با تروريسم از سال 1492 ». سنت همين است.
پينوشتها:
1. Bernardin Dohrn.
2. Miles Horton.
3. Highlander Center.
4. Rosa Parks.
5. Angela Davis.
6. Ari Fleischer.
7. William Bennet.
8. Susam Sontag.
9. Bill Maher.
10. Danny Glover.
11. Watergate Mitchell Department of Justice.
12. Holy Land Foundation.
13. Benevolent Association.
جان بلامي فاستر و ... { ديگران} ؛(1391) ، آفت آمريکايي، مترجم: احسان شاقاسمي، تهران: موسسه انتشارات اميرکيبر، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}